کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

برای کیان عزیزم

دومین یلدای کیان در یزد

پسرم دومین شب یلدات مبارک. امسال با بابا مجید تصمیم گرفتیم برای شب یلدا بریم یزد. برای همین از یک ماه قبلش برای تور یزد ثبت نام کردیم و تو برای اولین بار رفتی یزد. پسری به کسی نگیا! منم دفعه اولم بود یزد را میدیدم. امسال شب یلدا، پنجشنبه شب بود و به همین دلیل صبح پنج شنبه حرکت کردیم. مامان جون و خاله ژیلا مامان هم توی تورمون بودند. ظهر رسیدیم یزد و محل اسکانمون هم هتل سنتی مهر یزد بود که خیلی خیلی خوشگل بود. بعد از تحویل اتاقها قرار شد ساعت ٤ همه تا حیاط هتل باشند تا بریم گردش توی شهر که شما چون ٦ صبح بیدار شده بودی و توی اتوبوس هم کنجکاوی اجازه نداده بود بخوابی، تخت لالا کردی. بابا مجید هم استفاده کرد و کنار شما لالا. برای همین به تور عصر...
5 دی 1391

اسباب بازی جدید کیان

پسر گلم تو همچنان از وقتی به دنیا اومدی عاشق آب و حمامی و حالا که بزرگتر شدی خودت یکدفعه هوس حمام میکنی. میری دم حمام می ایستی و یکی یکی لباسهاتو میکشی که از تنت در بیاری و این یعنی بریم حمام. اگه کار دیگه ای نداشته باشیم میبرمت. فقط یک مشکل کوچولو داریم و اونم اینکه دیوار پشت حمام به بالکن اتاق توئه و برای همین هیچ مدلی گرم نمیشه. بابایی هم چون خیلی پسری را دوست داره و نمی خواد به خاطر آب بازی و حمام سرما بخوره برات یک بخاری برقی خرید تا مامان قبل از بردن شما حمام برات بزاره کنار اون دیوار سرد ممنون بابا. ولی از لحظه ای که این بخاری بامزه اومده توی خونه و بابا پایه هاشو وصل کرده شده اسباب بازی عزیز تو. خب خوشگله، دگمه داره، پیچ داره، مشبک...
28 آذر 1391
1